سفرنامه شام
حسين عليه السلام زمانى كه كشته شد … خانواده اش را به اسارت بردند و در حالى که سرهايشان باز بود، با مَركب هاى بدون جهاز و پالان، حركتشان دادند، تا وارد دمشق شدند، در حالى كه سرِ حسين عليه السلام، در ميانشان بر بالاى نيزه بود. هرگاه يكى از آنان با ديدن سر مى گريست، نگهبانان، او را با تازيانه مى زدند. اهل ذمّه، در بازار دمشق براى تماشاى آنان، صف كشيده بودند و به صورتشان، آب دهان مى انداختند تا اين كه بر درِ كاخ يزيد، متوقّف شدند.
يزيد، دستور داد تا سر حسين عليه السلام را بر در بياويزند، در حالى كه خانواده امام عليه السلام در اطرافش بودند. همچنين، نگهبانانى را بر آن گماشت و دستور داد كه: هرگاه يكى از آنان گريست، او را بزنيد.
آنان، همچنان ماندند، در حالى كه سر حسين عليه السلام در ميان آنها به مدّت هفت ساعت، در روز آويزان بود. امّ كلثوم، سرش را بلند كرد و سرِ حسين عليه السلام را ديد و گريست و گفت: اى پدر بزرگ (منظورش پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود)! اين، سرِ حبيب تو حسين است كه آويزان شده است.
سپس گريست. يكى از نگهبانان، دستش را بالا برد و به صورت امّ كلثوم زد كه به تمامى صورت او آسيب زد. در دَم، دست نگهبان، از كار افتاد.
? بستان الواعظين ، ص 263 ، ح 419