حوزه علمیه باقرالعلوم (علیه السلام) شهرقدس-تهران

  • خانه 
  • موضوعات 
  • آرشیوها 
  • آخرین نظرات 
  • ورود 

در مسیر تندباد

13 آبان 1397 توسط حوزه علمیه باقرالعلوم علیه السلام

اینم یه داستان قشنگ دیگه :

پیام که شور و شوق جوانی در چهره اش موج می زد نگاهی به پیرمرد بغل دستی خود کرد و به او گفت : حاج آقا خدا یعنی چه پیرمرد نگاهی با تعجب به او کرد و گفت : این چه سوالی است که می پرسی خدا یعنی آنکس که ما را آفرید ، همان که در نماز خود به یگانگی اش شهادت می دهیم .جوان تبسمی کرد و گفت : حاج آقا خدا یعنی خودآ . چند وقتی بود که  در یکی از کلاس های عرفان کاذب شرکت می کرد . با این که در خانواده مذهبی و متدینی بزرگ شده بود ، اما شرکت در این کلاس ها باورها و اعتقادات اورا دچار تزلزل ساخته بود . در یکی از آغازین روزهای فصل پاییز دختر جوانی به خانه پیام آمد و به پدر و مادر او گفت :  من و پیام در کلاس با هم آشنا شدیم و قرار است چند ماه دیگر باهم ازدواج کرده و بعداز ازدواج به خارج از کشور برویم . پدر و مادر که برای پسر خود آرزوها داشتند با شنیدن این حرف گویی دنیا بر سر پدر و مادر خراب شد . مادر گفت : پسرم آرزوی هر پدرو مادر ی خوشبختی فرزندش است اما کاش دختری رو انتخاب می کردی که  از لحاظ اعتقادات  به تو نزدیک  باشد . پیام که غرور جوانی  وجودش را فراگرفته بود بی اعتنا به حرفهای پدر و مادر یک روز نزد آنها آمد و گفت : این کارت عروسی ماست خوشحال می شویم در عروسی ما شرکت کنید و دیگر چیزی نگفت . بعد از عروسی پیام به همراه همسرش نادیا به خارج از کشور رفتند چهار سال گذشت آنها در این مدت صاحب دختری به نام سارا شده بودند  و پیام می دید رفتار همسرش روز به  روز تغییر می کند  . روزی پیام از سر کار که به خانه آمد دید که دید همسرش نیست بعدر از جستجو و گذشت چند ماه فهمید همسرش که عضویک گروه جعل اسناد شده بود بعد از مشاجره با یک از اعضای گروه اقدام به خود کشی کرد ه است پلیس توانسته بود دخترش راکه دست یکی از این افراد بود پیدا کند . لحظاتی تمام گذشته خود را به خاطر آورد در این مدت چیزهای گرانبهایی را از دست داده بود  ، پدر و مارش ، اعقاداتش ، و از همه مهم تر خدایی که تمام وجودش از او بود باید بر می گشت به سرزمینش، اصلش ، ریشه اش ،نزد عزیزانش وقتی  به کشور بازگشت باخبر شد پدرش  بعد از آن ماجرا سکته کرده و به رحمت حق پیوسته مادر چشم انتظارش با دیدن او جانی دوباره یافت   چگونه می شد این این سالها را ، این  همه غفلت را جبران کرد ؟ هرگز نباید از لطف بیکران حق نا امید بود  فرزندش از او راجع به خدا پرسید .پیام به او گفت : فرزندم خدا یعنی آن که تک تک ذرات وجودم به وجودش گواهی می دهد .

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: ادبی لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

حوزه علمیه باقرالعلوم (علیه السلام) شهرقدس-تهران

حوزه علمیه خواهران باقرالعلوم 02146811686---02146826520

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اخبار حوزه
  • ادبی
  • امام خمینی
  • برزخ
  • بسیج طلاب
  • بصیرت
  • بیانات آقا
  • تبلیغ
  • تربیتی
  • حجاب
  • خانواده
  • دفاع مقدس
  • دل نوشته
  • رسول اکرم
  • سیاسی
  • شهدا
  • طلبه نوشت
  • علماء
  • علمی
  • فاطمیه
  • فرهنگی
  • قرآن
  • ماه رمضان
  • محرم
  • مطلب
  • مطلب
  • معاد
  • معصومین
  • مناسبات
  • مهدویت
  • نشریه
  • نهج البلاغه
  • پژوهش

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

آمار

  • امروز: 322
  • دیروز: 239
  • 7 روز قبل: 733
  • 1 ماه قبل: 7169
  • کل بازدیدها: 328384

کاربران آنلاین

  • کوثر نهاوند(مهاجر إلی الله)
  • زفاک
  • غزال

رتبه

    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس