این روزها.....
ایستاده ام وسط برو بیاها و شلوغی های شهر…
صدای عابران را میشنوم.یکی از چک، یکی از حقوق و و آن دیگری از گرانی حرف می زند و رد میشود.
من همچنان اینجا هستم و نظاره گر این رفت و آمدهام.
به یکباره تمام ذهنم به چند ساعت قبل برمیگردد! کنار نگاه های آرام و صبور آن کارگر ساده و زحمتکشی که چند ماه یکبار نصف حقوقش را میگیرد،اما اصلا اعتراضی ندارد.! اعتراض دارد ،اما اعتراضش به نااهلان است. نه خدا و دین و دیندار!
راستی این دسته از آدمها چقدر نجیبانه زندگی میکنند و چه آسوده اند که روزی رسان خداست!
کوه غم در سینه دارند و خم به ابرو نمی آوردند! شرم از رخ اهل و عیال دارند اما مثل کوه اند و دست از تلاش نمیکشند….
مرد های مرد، اینانند که با نامردی روزگار مدارا میکنند و نگاهشان به رازق تواناست.
دعا کنیم در حق کارگرانی که شرمنده اند و خسته!
دستهایشان خالیست اما نور ایمان پر کرده است تمام قلب شان را.
دعا کنیم که گرفتاری ها حل شود،که قطعا میشود.
چرا که (ما گر ز سر بریده میترسیدیم، در محفل عاشقان نمی رقصیدیم)
حال و روز زمانه خراب است اما این اتفاق ها محال است که بچه شیعه های امیرالمومنین را به زانو درآورد.
ما سینه زن های اربابیم و خوب میدانیم که با حسین که باشی یک وقت هم میشود که باید بی آبی بکشی و تشنه و تنها باشی…
صبر و ایمان ما یقینا کارساز خواهد بود و ما را به سر منزل مقصود خواهد رساند.
خدایا ایمان هایمان را استوار تر از کوه ها کن،حالا که نگه داشتنش سخت تر از نگه داشتن زغال گداخته در دست شده!
حالا به استقامت و نصرت از جانب تو نیازمندیم.
حالا که هجمه ها به سوی ایمانها سرعت گرفته و عقاید و پایبندی هایمان را نشانه رفته!
خدایا عمریست که دست در دست تو از تمام گذرگاه های مخوف عبور کرده ایم، حالا هم یقین داریم که از این مشکلات عبورمان میدهی و نگاهت همیشه با ماست.دل به یاری تو داریم.تنهایمان مگذار.
به قلم سمیرا چوبداری