ن والقلم ومایسرون
سوگند به قلم
تا بهحال شده خاطرات زندگیت را مانند یک کتاب ورق بزنی؟ ما آدمها مانند قلمهایی هستیم که با اَعمال و رفتار هر روز یک صفحه از کتاب خود را مینویسیم.
یکی جز عشق نمینویسد، در آخر رمّانی عاشقانه میشود! یکی جز پول نمیبیند و آخرش مانند فاکتورهای خاکخورده گوشه بازار میشود! یکی فقط یاد خداست، آخرش میشود مفاتیح! پُر ذکرهای رنگارنگ، سلامهای عاشقانه، یکی پُر از گناه و ظلم است، آخرش کتابی پر از زشتی است که هیچکس او را نمیخواند!
حواست هست در کتابت چه مینویسی؟! کتابت را ورق میزنی؟ کلمات زشت را با توبه پاک کردهای؟ نکند با هر گناه نوشته باشی: «آقا نیا!» بیا! امروز با توبه تمام صفحاتت را پاک کن، بالای هر صفحه بنویس: «آقا جانم بیا! منتظرم…»
راستی! یک کتاب قطور سراغ دارم. میدانی چند صفحه شده؟! ۴۱۹۰۰۰ صفحه… هر صفحهاش پر از غریبی، دلتنگی، اشک و انتظار، هر صفحه را اگر فقط یک دقیقه نگاه کنی، ۲۹۰ شبانه روز باید صفحههای پُر از غربتش را ورق بزنی و اشک بریزی.
خوشا به حال کسی که قلمی شود که خطبهخط کتاب زندگیاش را برای مولایش شعرهای عاشقانهای کنَد، مناجاتهای عطرآگین به دعای فرج در سطرهایش دل مولایش صاحبالزمان را شاد کند و کتاب اَعمالش لبخند را به چهرهٔ نورانیاش بنشاند.
قبل از نوشتن هر سطر کتاب زندگیات، یاد این حرف خدا باش: «…وَالْقَلَمِ وَ مَا يَسْطُرُونَ…»
ویژهٔ روز قلم