حرف های خودمانی با خدا
23 خرداد 1397 توسط حوزه علمیه باقرالعلوم علیه السلام
نگاهم به پنجره افتاد… گوشه ای از این آهن زنگ زده و خورده شده بود… به خاطر باران… یادم افتاد که چه بارانهایی از رحمت و توجه ات را به قلبم سرازیر کردی اما…. مگر دل من از آهن هم سخت تر بود که مهربانی ات به خوردش نرفت…. چرا… بیشتر »