به امید ظهور..... لبیک یا حسین
فکر میکردم که من هم اربعین کرببلا باشم
در میان سینهزنها، همقدم تا نینوا باشم
در خیالم کولهبارم را مهیا کرده بودم
فکر میکردم که تا امروز راه افتاده باشم
کاروانها یک به یک راهی شدند و من در اینجا
گریهها کردم که شاید درد دل را گفته باشم
فکر میکردم تمنای مرا در روضه دیدی
استجاب گریه هایم این نبود، جا مانده باشم
دوستانم یکبهیک راهی شدند و در مسیرند
آرزومندم که مشمول دعای خیر آنها گشته باشم
دلنوشته ی جامانده ها به مسافران اربعین.
سلام مسافر اربعین!خدا قوت.اوضاع پاهایت با این جاده چگونه است؟
حتما خسته ای و تاول زده قدم های تو!
چه خوب! چون شبیه کاروان زینب شده ای.
شاید خیلی ها گفتند که چرا این مسیر پر خطر و طولانی را میروی؟از خانه سلام بده! بگذار زمان خلوتی برو. اما نه. زیارت اربعین کار زینبی ست. خاتون صبر،به یزید گفت:" تو هرگز یاد و خاطره ی ما را نابود نخواهی کرد.
و چنین شد که از آن کاخ و قصر،جز ویرانه ای نماند. اما قبور ساده و خاکی شهدای کربلا، عشق آباد مومنین شد.مامن دلدادگان شد.
پناهگاه آنهایی که کیلومترها را طی میکنند و خستگی را به عجز در می آوردند.پس ای مسافر کربلا،تو آمدی تا خاطرات این روزهای زینب از یادها نرود. پس حتما به همه بگو که چه ها دیدی.بگو میزبان ها چگونه با اشک تمام دار و ندارشان را روی سر گرفتند تا تو کمی از آن برداری و در این راه به حسین برسی. بگو که دخترکان را دیدی که آرام آرام قدم میزدند،اما کسی تازیانه شان نمیزد.بگو که سختی راه پاهایت را آزرد،اما خادمانی بودند که بوسه بر این قدم ها زدند و مرهم به زخم هایش گذاشتند.
به همه بگو که میزبانان آب میدادند،اما کاش آن روز که فریاد العطش تمام این دشت را پر کرده بود،بودند. بودند و آبی بر لب عطشان شهید نینوا میرساندند. کاش این مردم آن روز بودند تا عمه جانمان حضرت زینب کمتر تازیانه میخورد.کاش محرمی بین آنها بود که یاری شان کند.
اما همینطور که ستون ها را میشماری، تا باب الحسین فقط زمزمه کن سلام بر حسین… گوش و چشم دلت را باز کن، که مولای غریبمان همقدم با زائران اربعین است.شاید وقتی نماز اول وقت میخوانی کنارت باشد!
شاید کنار هق هق گریه هایت او نیز اشک میریزد.
خوش به حال دلت ای مسافر اربعین! تو در راه ظهور قدم گذاشته ای.پس دلت با دل امامت باشد که با حسین میشود یار مهدی شد.
#به_قلم_سمیرا_چوبداری