گندم از گندم بروید جوزجو
این جمله ی به ظاهر کوتاه و مختصر حرفهای زیادی در دلش نهفته است.انگار درون همین جمله حکمتهایی کاشته شده که اگر به آنها پی ببریم، چیزهای خوبی عایدمان میشود.
مثلا وقتی داریم با صدای بلند و تحکم آمیز با مادرمان حرف میزنیم، خیلی دور نیست که فرزندمان همین رفتار را در آینده با ما داشته باشد. آن روز بغض کردن و شکوه به درگاه خدا بی فایده است، چون بذر حرمت شکنی را خودمان کاشتیم و حالا ثمر داده!
یا حتی وقتی برای جواب ندادن به تلفن، به کودک بگوییم:( اگر با من کار داشتن بگو نیست!) در همین یک جمله، این ماییم که دروغ گفتن را به فرزندمان یاد دادیم و اگر سالها بعد، از او دروغی شنیدیم تعجب نکنیم.چون بذر بی صداقتی را خود ما کاشتیم و حالا ثمر داده!
اما میشود در زندگی بذرهای دیگری کاشت. دانه هایی از جنس عشق و محبت.دانه هایی که بوی حرمت و صداقت دارند. میشود قلب زندگی را از احترام و گذشت و دست گیری پر کرد، و همچون باغبانی دلسوز به آن رسید، تا ثمره اش را ببینیم. مگر نه این است که جامعه از فرد فرد ما تشکیل شده؟! میشود مادری مهربان و خوش خلق بود.همسری فداکار و مودب، شهروندی قانونمند و منضبط.
آری اگر فرد فرد ما دانه های سالمی در دل زندگی بپاشیم، فردای فرزندانمان پر ثمر خواهد بود، و جامعه ای سالم و پویا خواهیم داشت.
هر چه بکاریم، همان را دور خواهیم کرد.
خوب بکاریم، که فردا در انتظار ماست.
پ.ن.1 روز جهاد کشاورزی به همه کشاورزان و باغداران عزیز مبارک
پ.ن.2 ما هم باغدار هستیم.مراقب باغ زندگیمون باشیم.
سمیرا چوبداری