از آن پس نمیرم که من زنده ام
در سال 329 هجری در روستای طابران طوسبه دنیا آمد. از کودکی شیفته دانش بود و داستان های کهن.
چنین بود که جوانی اش را و همه دارایی اش را به پای فرهنگ سرزمینش ریخت.
فردوسی دل شوره وطن دارد.
با سروده های بی مانندش مستند می سازد از فرهنگ ملتی فرزانه .
پارسی می سراید تا نگاهبان گنج واژگان پارسی باشد.
شاهنامه اش نمایش شکوه ایران باستان است و شناسنامه یک تمدن کهن.
پهلوانان میدان شاهنامه، نه فقط مردان پیلتن که انسانهایی وارسته اند. مردانی که سر ستیز دارند با تباه کاری ضحاکان.
شاهنامه میدان ستیز روشنایی و تاریکی است. نیکی را می ستاید و پلیدی را به خاک می افکند.
و این نیک گویی که از عمق جانش می تراود راز ماندگاری سخن اوست:
همه نیکوئی پیشه کن در جهان
که برکس نماند جهان جاودان
بیا تا جهان را به بد نسپریم
بکوشش همه دست نیکی بریم
نماند همی نیک و بد پایدار
همان به که نیکی بود یادگار
مکن بد که بینی بفرجام بد
زبد گرددت در جهان نام بد
هرآنگه کت آید به بد دسترس
ز یزدان بترس و مکن بد بکس
باد صبا
همراز سحر خیزان، همراه برنامه ریزان